دوشنبه

غیلوله

.نه فِشردم اَت درآغوشم

.
یعنی نمی شد, فِشرد پسرانگی اَت را
در حضورآلوده ی ِ پاسبانانی که
.قانون را تشخیص می دادند
.
و شَتَک زد بازوان اَم
.در خیال ِ حسس ِ تو

.
نگفتم دوستت دارم را
.یعنی, نه گذاشتند
:هم آنان_ گفتنِ_
.دوستت دارم را
.
و ماسیده شد لبهای ام
ِ از تکرار ِ زمزمه ی
.دوستت دارم

.
نه شُد سیر نگاه اَت کنم. سیر ِسیر
یعنی, نمی شد
درغیلوله ی ِ حضور وَهن

.
و رسوب کردی تو
ِ در انتهای ِ روزنه های
.مُرده مَردُ مَکانم