پنجشنبه

سال گشتگیِ سووم

خروشیدم برخود
.برای ِ پنجمین بار
و فریادی بر آوردم
.برای ِ پنجمین بار
از تمام سلول های اَم
.یکی, یکی
چه خواهی کرد
پَس مانده ی ِ عُمرَت_ را_
استِفراغ اَش بُکُن
در چاهکِ دنیا
.بر خارا سنگِ دریای ِ شور
وروزهایی را که فرسوده خواهند شُد
.یکی,یکی
. به یکباره دور بِریز
.
انعکاسی پلید,امما
به مانندهِ چشمان ِ آبیِِ
روسبی ِ زردی
با پستانهای ِ خشکیده
:پاسخ اَم داد
از آنسوی ِ دورها
که ای کاش می تَپانیدَم در آن گاه_
_دهان ِ چرکین اَش را به دشنامی زشت
!وَقف اَش بکن
!برای ِ کسانی که نیاز اَش دارند
تو که می خواهی پَس مانده ی ِ روزهای ِ عمرت
را به یکباره دور بِریزی
تو که لبریزشُده ای
از کشیدنِ
.بار ِ دردِ زیست
.
چه احمقانه باورم شد
چه احمقانه مسخره شُدم
چه احمقانه تحقیر شُدم
و
.برای ِ پنجمین بار خودم را نَکُشتَم
.
جویده شدن در
فرسایِش ِ ثانیه ها,امما
که هریک به مانندهِ ناخنی رَکیک_
_می کَند سلول های اَم را,چه زشت
.یکی,یکی
نشان داد بر من
که مَسخ شُده اَم به گونه یِ
فرزندِ سقط شده یِِ
روسبی ِ سر شکسته ی ِ زرد
در کیسه ی ِ پلاستیکیِِ
کنار ِ جوبِ خیابان
.که میرقصد درغرقابِ فضولاتِ انسانی
.
اینک,امما
_فارغ از هر زنده باد ومُرده باد_
مز مزه میکُنم نشئه یِِ
تنهایی را
درخلوتی سر شار از خویش تَن
:و نجوا می کُنم با خود
از تمامِ سلول های اَم
.یکی,یکی
تو,از اوولَش هم به دردِ آدَم ها نمی خوردی
تو,از اوولَش هم به دردِ جامعه نمی خوردی
یک((رانده شده ی ِ اجتماع))هستی تو
به هر گونه که نگاه کُنی
به هر گونه که اندیشه ئی کُنی
تورا گریزی نیست,امما
.از این تقدیر
این را اِثبات می کُند
به هزار بارهِ
عواملی که مُحیط ایجاد می کُند
.بر تو