یکشنبه

ز عشقت آموخت

ز عشقت سوختُم ای جان, کجایی
بماندُم بی سر وسامان, کجایی
نه جانی و نه غیر از جان, چه چیزی
نه در جان, نه برون از جان, کجایی


افسوس که زمانه از روی ِ تو
.دل کندن اَم آموخت